سراسر، سرتاسر، همه، همگی، برای مثال عالم همه سربه سر خراب است و یباب / در جای خراب هم خراب اولی تر (حافظ - ۱۱۰۰)، برابر سربه سر شدن: کنایه از برابر شدن، مساوی شدن
سراسر، سرتاسر، همه، همگی، برای مِثال عالم همه سربه سر خراب است و یباب / در جای خراب هم خراب اولی تر (حافظ - ۱۱۰۰)، برابر سربه سر شدن: کنایه از برابر شدن، مساوی شدن
آواره، بی خانمان، کسی که از خانه و مسکن خود رانده و آواره شده باشد، از این در به آن در، از یک خانه به خانۀ دیگر، در همه جا در به در شدن: کنایه از سرگردان شدن
آواره، بی خانمان، کسی که از خانه و مسکن خود رانده و آواره شده باشد، از این در به آن در، از یک خانه به خانۀ دیگر، در همه جا در به در شدن: کنایه از سرگردان شدن